- admin
- 4 دی 1400
- 7:06 ب.ظ
شعر در مورد کوهنوردی
شعر در مورد کوهنوردی
شعر در مورد کوهنوردی ، شعر در وصف استقامت و تنهایی کوه فریدون مشیری همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد کوهنوردی
به کوه که می روی
ای کوهنورد قله های سربلندی!
برایم مقداری هوای تازه بیاور و آزادی!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد کوهنوردی
عشق من !
هرگز لباس جنگ
قواره ی تن من نبود
و سیگار اعتراض
هرگز لبان مرا نبوسیده!
آغوشت میتوانست
فیروزه ببخشد بر کوهنورد خسته ام
و البرز شانه هایت
هزار زنجیر ببافد
بر تار و پود پیراهنم!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هنر ، نقاشی و موسیقی و خطاطی و اشپزی و چوب خیاطی
شعر در مورد کوهنوردی
کوهنورد
استوار ،
با یک پا ،
پای دیگر را
سال ها پیش در جنگ ،
هدیه داده است !
کوه ، افراشته
به بلندای آسمان ،
تا شانه ها زیر مه رفته ،
یک قله بیشتر
برای فتح ندارد !
کوهنورد ،
آخرین چادر را
سپیده ی صبح ،
همه جا سرد و تاریک ،
ترک می کند
واز صخره ها
که چونان آرواره های هولناکی ،
از دهن کوه بیرون زده اند ،
بالا و بالا می رود …
سال بعد ،
پیکر یخ زده اش را
زیر آوارهای یخ ،
در نوک قله
پیدا می کنند …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه
تو سرما و زمستون
صبح ِ زود ِ کوهستون
با تو نشستن رو برف
با یه عالم شور و حرف
پیش ِ تو عاشقونه
می چسبه این صبخونه
نون و پنیر و گردو
رو سفره ی آرزو
وای چه صفایی داره
چه شور و حالی داره
یه فنجون ِ داغ ِ چای
به به و چهچه و آی
کوه یه گوشه می شینه
ما روچه خوب می بینه
نه عقده ای نه کینه
نه حسدی تو سینه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه بیستون
بارها گذر کردم ز کوهستان ،دیده ام سنگ ها و صخره ها و دیوار ها
خرم لاله ها و زیره ها و انجیر ها و انگور و بیدها، ملوری ها با خارها
بوی تند پونه هایش، بوی خاک نمناک چشمه های پاک و جویبار و آبشارش
رقص شاخه ها و سبزه ها ، در مسیر باد و طاغونهای زیبا و استوارش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه و دشت
هر قصر بی شیرین
چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد
کاهی بدست باد
هفتاد پشت ما
از نسل غم بودند
ارث پدر ما را،
اندوه مادرزاد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه و طبیعت
کوهنورد کوه عشقم دوستدارم کوه را
دوستدارم دردسرها وغم انبوه را
قصد استیغ غم بسیار بالا کرده ام
پله پله زیرپا خواهم نمود اندوه را
خسته هرگز!کی شود دل زین فرازوشیب ها
دیده ام صد بار عزم این دل نستوه را
نوش جانش هرچه میخواهد بیارد بردلم
من ندارم شکوه ازیار ونگویم اوه را
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد شلاق ، متن و شعر در مورد شلاق خوردن و زدن
شعر در مورد کوه دنا
پشت این کوه قشنگ
که همه پُر شده از صخره و سنگ
سبزه زاریست که دل میبرد از سینۀ تنگ
آبشاریست سرانجامش رود ، که خروشان شده ،
فریاد کنان . . . با نوای فرحی میگذرد ، تا به دریا . . .
زبر و حاشیۀ کلبۀ چوبی قشنگ.
جمع مرغان یک سو ، بازی شاپرک و اردک و قو
گاه در بوسه کنار، گاه باهم لب جو
همه باهم هم سو
نغمه چلچله و صوت هزار
رقص مرغان به چمن زار بهار
شور و عشق موج زند در دیدار
حاصل هوش و سواد و فرهنگ
مرغ صبح نغمه گهی زد به نماز
صبحدم را بـه دمش کرد آغاز
روز با شوق و شعف چون شد باز
دم خوش روز کند خوش آهنگ
پشت این کوه بلند ، همه زیبا شده است ،
چه فریبا شده است
همه جا جشن و سرور ، همه جا شادی و شور ،
همه در وادی نور
دم خوش یُمن مبارک باد است
همه جا عشق و امید ، همه جا غرق نوید ،
همه درسایه یک سرو سپید
شادمانه بشتابید که مهر ، آباد است
نصرآواز نما با دف و چنگ خوش و جاوید نوای عُشاق
کور بادا که ندید این فرهنگ لال بادا که نخواند این آهنگ
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه و ابر
سلام ، کوهنورد
غمها
پیکرم را آزرده می سازد
اندوه من
چنان گنجشکی کوچک و شکسته بال
زوایای تنهایی ام را می کاود
ودستانم که از حقارت سیاه شده اند
در دستان گرمت بگیر
در یک صبح دل انگیز خزان زده
به آرامی
مرا ببر
همپای ستارگان
به عرش آسمان
به پیچک پیچیده بر کهکشانها
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد کوه
یه کوهنورد میخونه
با حال ِ عاشقونه
:” تو این هوای تمیز
غصه ها تو دور بریز “
وای چه صفایی داره
چه شور و حالی داره
یه فنجون ِ داغ ِ چای
به به و چه چه و آی
خورشید خانم در میاد
با اسب بالدار ِ باد
می شینه رو کوهستون
جون میده به عاشقون
تو کوله پشتی ما
پر شده عشق به فردا
وقتی چشات به فرداس
خورشید همیشه با ماس
وای چه صفایی داره
چه شور و حالی داره
یه لیوان ِ داغ ِ چای
به به و چه چه و آی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد همسر ، خوب و باردار و فرزند و پسر و همسر مهربان و وفادار فوت شده
شعری در مورد کوه دماوند
بهاران خیمه زد بر دامن کوه
هنر می ریزد از پیراهن کوه
نسیمی می وزد تا اوج قله
که پیچد عطر پونه بر تن کوه
زیبا ، چو گل ِ بهاره می آئی ، یار
با دامنی از ستاره می آئی ، یار
پیراهن خورشید به تن پوشیدی
با عا لمی از شراره می آئی ، یار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه و برف
کوهنورد ، من امروز
نهایت نگاه را برتو دوختم
تمام غروب را برای چشمهایت پیشکش فرستادم
مرا ببخش که نگاهت
پر شد از تمام غروبهای بی افق ام
کوهنورد
آسمان نیلی نبود
کنارت نفسی بود تا بلندای خورشید نور
و دستی بود به سبزی ساحل عشق
باد می آیدازطرف دشت سکوت
ودرون روحش نفس گرم طبیعت دارد
کمی آن سوتر
باران یکریز میبارد و من
می خواهم تمام تو های وجودت را
با تمام منهای غرور کوه ضرب کنم
تا تو باشی ، محکم و استوار
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کوه سهند
کوهـنوردی رفت بر بالای ِ کوه
دید از آن بالا همه فـَرّ وُ شـُکوه
گفت : ای کوهِ قوی .. کوهِ بلند
آمدم بَر تو، بگیرم از تو پَـند
مردمان گویند، طاقت میکنی
در بَلاها استقامت میکنی
مُحکم وُ مغروری وُ می ایـستی
هیـچگاه، بر قدرتی خـَم نیستی
آمدم بر تو ببینم کوه کیست ؟
اینهمه قدرت که دارد بَهر ِ چیست ؟
بر فراز ِ قـُلـّه ات چون آمدم
از همه اسرار ِ تو آگه شدم
من غـُرورم را کـُنون دریافتم
اینک این بالا شهامت یافتم
گوئیا با بیم وُ ترس بیگانه ام
میزند دستِ خدا برشانه ام
دیگرم کم تاب وُ طاقت نیستم
مثل کوهی استوار می ایستم
کوهنوردی کوه صِفـَت هستم کـُنون
کز صِفاتِ کوه، جویَـم رَهنـَمون …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کسب و کار ، حلال و حرام و اخلاق کسب و کار خانگی
شعر در مورد کوهستان
من…
من ، سرباز سیاه یک شطرنجم…
من ، همچون ماهی در دام یک خرچنگم…
من ، آخرین تیر خلاص یک پیشمرگم…
من ، لحظه ی سقو ط یک بالگردم…
من، همچو یک کوهنورد در بهمن…
من، همچو اسیری در بندم…
من، سالروز وفات یک همسنگر…
من، نام کوچه ای بن بست در شهرم…
من، آخرین لحظه ی یک اعدامی…
من، کاندیدای انتخابات جنجالی…