- admin
- 9 دی 1400
- 8:03 ق.ظ
شعر در مورد کمک به همنوع
شعر در مورد کمک به همنوع
شعر در مورد کمک به همنوع ، متن و سخنان بزرگان در مورد خدمت رسانی به مردم همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد کمک به همنوع
خرّم آن کس
که در این محنت گاه
خاطری را
سبب تسکین است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد کمک به همنوع
به ریگزاران داغ دلت می اندیشم؛
به تو که روح فسرده ات را به دندان گرفته ای
و شب های بی مهتابت را هیچ چراغی روشن نمی کند.
آمده ام که دستان خاکی ات را
در دست های مهربانی ام بگیرم
تا روزهای سردت را خورشید امید، چراغان کند.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ادب ، تواضع و احترام و مهرورزی و اخلاق و معرفت و تربیت از مولانا
شعر در مورد کمک به دیگران
ثروت با هزینه
و خرج کردن از بین می رود
و تمام می شود
اما علم با انفاق و آموختن به دیگری،
پاک و تصفیه می شود
و ناخالصیها و اشتباهاتش برطرف می گردد.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد کمک به دیگران
خداوند با دستان تو
دست انسان گرفتاری را گرفته است ،
وقتی دست افتاده ای را میگیری
و لبخند را مهمان قلبش می کنی ؛
و این چه زیباست.
نازنین ، دستانت نورانی و بوسیدنی شده اند …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا در مورد کمک به همنوع
دستی
که کمک می کند،
از دستانی
که برای دعا بالا می روند
مقدس تر است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خنده ، تلخ یار و معشوق از ته دل ، خنده و گریه و شادی کودکانه کودک
شعر در باره کمک به دیگران
بندگی یعنی
در کوچه پس کوچه های زندگی
دست کسی را بگیری…!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره کمک به همنوع
کسی کوی دولت ز دنیا ببُرد
که با خود نصیبی به عقبا ببرد
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهندهای بر در دیگران
به شکرانه، خواهنده از در مران
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره کمک به همنوع
آنچه بهتر زیستن را
در این سرزمین دور برایمان فراهم می آورد،
این است که همگی مان زیر یک سایبان بنشینیم؛
سایبان محبت و نیکی.
کلبه هایی سرد و خاموش،
با دست هایی ترک ترک و پینه بسته.
این کوچه های باریک، روایت رنج های توست؛
وقتی که نمی دانی سفره خالی ات را
چگونه بر کودکانت بگشایی.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد انسانیت ، مرگ انسانیت و انسان خوب و بزرگ و جاهل
شعری درباره کمک به همنوع
تیره روزان جهان را
به چراغی دریاب
که پس از مرگ ترا
شمع مزاری باشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در مورد کمک به دیگران
چو غنچه
گرچه فروبستگی است
کار جهان
تو همچو باد بهاری
گِره گشا می باش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کمک به دیگران
آمده ام تا آفتاب را
بر سفره های عشق، قسمت کنیم.
آدمی بنده محبت است
و هر چه نتواند سنگ خارای قلبش را بگشاید،
محبت خواهد توانست.
هر چه رنگ و لعاب دیگر،
همچون برگ های پاییز می ریزند،
ولی رنگ و بوی محبت،
هرگز کهنه نخواهد شد
و حافظه جهان،
دست های نیکوکار را از یاد نخواهد برد.
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد چشم ، سیاه و یار و سبز + چشم بد دور و چشم آهو و چشم پوشی
شعر زیبا در مورد کمک به دیگران
زمین سرد است،
اما آتش مهر قلب های مؤمن در سراسر گیتی
نه تنها کلبه های خویش،
که کلبه همسایگان را نیز برقرار
و برافروخته نگاه خواهند داشت.
آری، سیاره خاکی ما
بر مدار وحدت دل های عاشق می گردد؛
دل های زنده به عشق انسانیت.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر نو در مورد کمک به دیگران
بندگی یعنی
در کوچه پس کوچه های زندگی
دست کسی را
بگیری…!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
یک بیت شعر در مورد کمک به دیگران
اَلا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
جستحو کنید در سایت : شعر تولد ، مادر و دوست و کودکانه و پدر و دختر عاشقانه و برادر تولدت مبارک
شعر در مورد کمک کردن به دیگران
زمین، ملک همه فرزندان آدم است
و این ملک مشاع،
تنها با نوع دوستی خواهد پایید
و با گذشت.
” alt=”شعر در مورد کمک به همنوع ، متن و سخنان بزرگان در مورد خدمت رسانی به مردم” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-7.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-7.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-7-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/1-7-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
گیرم نشاط و شادی دنیا را
یک سر به دامن دل من ریزند
آیا در آن زمان که بخندم شاد
لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟
.
طفلی درون کلبه تنگی سرد
با مادری گرسنه نمی لرزد؟
آخر کنار حسرت و رنج ای دوست
فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟
آن اشک را چگونه نباید دید؟
وان ناله را چگونه توان نشنید؟
.
اگر نفع کس در نهاد تو نیست
چنین گوهر و سنگ خارا یکی است
غلط گفتم ای یار شایسته خویکه نفعست در آهن و سنگ و روی
چنین آدمی مرده به ننگ رکه بر وی فضیلت بود سنگ را
.
اَلا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
از روز فروماندگی یاد کن
.
چو غنچه گرچه
فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری
گِره گشا می باش