- admin
- 30 آذر 1400
- 1:26 ب.ظ
شعر در مورد علم
شعر در مورد علم
شعر در مورد علم ، و ثروت و دانش و شعر کودکانه و نو درباره علم و دانش بی عمل همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد علم
دوستان یک دوست پیشــم، بهر پرسان آمده
تا شــریک درد ما گـــردد، پریشان آمده
گفت: برگـو از وطن، از ملت و از همـوطن
گفتمش گـــویم، شنو! اما به گریان آمده
اشک گر خواهی بریز و شاد باش و گریه کن
با گریستن در چنین غـم، اجر شایان امده
تا بدانی چیست حــال ملت مظـلــــومِ ما
نکته یی بشـنو که اکنون وقت الحان آمده
ملت مظـلـــــوم ما را ؛ زیر آب ناودان
جای باشد، بر سـر مـا، سیـل باران آمده
“فقر فرهنگ” است ما را؛ ثروت بی انتهـا
فارغ ازتحصـیل و دانش، جمله نادان آمده
اقتصـــاد کشور ما ضرب صفــر و صفر گشت
پا برهــنه این همه اطفال و عریان آمده
هر طرف یک لاله روییده به نام “بیوه زن”
دارالایتام این وطن بهر یـتـیــمان آمده
نخــبه گان راستین دین و مـذهب کشته شد
کربلای دوم اینجا از شهیـــــــدان آمده
وای! ازاین گونه بدبختی که اکنون رهبران
جمله را شوق امارت از دل و جـــان آمده
نیست حتی ذره ای عطف توجـه در عمـــــل
دین و مذهــب را، مسایل خـط پایان آمده
تا به کی توهین گــــردد، ملت اسلام ما؟
آخر اندر افتخــار ما که “قــرآن” آمده
از تهاجـم های “ناتو” در سراسر شهـر ما
سلطه ی کفر و شقـاوت بر مسـلمــان آمده
رُوبَهانِ “آیسف” با حـــیله و مکر و فریب
همچو صیاد شقــی در کاخ شیــــران آمده
“طالب” بی دین به نام ظاهــراً اسلام ناب
نفرت دنیا فـــزوده ، ضـِــدّ ایمان آمده
می نخواهـــــند ملت اسلام گردد سر بلند
هر کـــدام باسبک خاصـی، دشمن جان آمده
بی خبر، زینروست اما ملت مظلـــــوم ما
چونکـه امکانات فرهــنگی به فقدان آمده
علم ودانش نیست مارا نسل ما در فکر نان
مردو زن، پیر وجوان را دل، پریشان آمده
ای برادر، هموطن، ای همزبان، هم دین من
وقت همــــــدل بودن و یکدستی مان آمده
تا به کی جـنگ ونفاق و دشمنی در یک وطن
بس کنید حــالا! دگر میهن به گریان آمده
رحم باید بر وطن چــون مادر رنجیده است
“سائس” اینجا همـــزبان نسل دوران آمده
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد علم و ثروت
به دانش فزای و به یزدان گرای
که او باد جان ترا رهنمای
بپرسیدم از مرد نیکو سخن
کسی کو بسال و خرد بد کهن
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دی ماه ، دی ماهی ها و مرد و زن متولد دی ماه
شعر در مورد علم آموزی
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد علم بی عمل
به گیتی به از مردمی کار نیست
بدین با تو دانش به پیکار نیست
سر راستی دانش ایزیدیست
چو دانستیش زو نترسی ، بدیست
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد علم بهتر است یا ثروت
گر کسی را رغبت دانش بود گو دم مزن
زانکه من دم درکشیدم تا به دانایی زدم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بهمن ماه ، بهمن ماهی ها و شعر زیبا در مورد زن و مرد متولد بهمن
شعر در مورد علما
آدمى هرگز نمى بیند ز سنگینى گزند
از سبک مغزى بشرچون سنگ پیش پاشود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد علم دانش
نان وشراب درچمدانم
وستاره وسبزه وباران را ، درکوله بارم
برایتان به ارمغان آورده ام .
اگرمیخواهی با شراب لایزالی مدهوش ومست شوی
لحظه ای درنگ کن .
آری –
همه اینجاست ؛
آسمان آبی
ستاره های اکلیلی
وشراب های ارغوانی .
جام ما هرگزتهی نخواهدشد
چون دمادم انگورهای چرخشتی
ازآسمان برایمان مهیا می شود
«آن» برکتی ست
که گرسنگی تانرا فرو می نشاند
قلبم باغی ست
که لبریزازعطربهاران
وزنبیلم ، سرشارازمیوه وریحان است
چشمانت را بگشا
تادراین قحط سالی
سال دشنام ومرگ
سال سکوت ونفرین
سال بیگانگی وبی خویشتنی
میوه را ازنزدیک ترین شاخه بچینی
وآب را –
ازنزدیک ترین چشمه بنوشانی
اگرسیرابی را طلب داری
کوزه ات را ازاین چشمه لبریزکن
چشمه ای که دردستان توست
درخشکسالی زمین
ودرظلمات ظالم زمان
برایت ازخورشید آیینه ای به ارمغان آورده ام
تاخویشتن را عریان درآن بنگری
آنگاه –
دریای ابدیت را
بی تقلا وجستجو
وبی ریاضت ، به مکاشفه خواهی نشست .
عصاکش کوران مباش
تا عشق ، قلبت رابیاراید
آنگاه دریچه ای خواهی گشود
که خورشید وآفتاب را
دمادم درتبلوردستان خویش
درچنگ خواهی داشت .
ورایحه تازه زیستن را
با مشام جان خواهی چشید .
نان وشراب درچمدانم
وستاره وسبزه وباران درکوله بارم دارم
آنهارا ازسرزمینی دیگر
برایتان به ارمغان آورده ام
سرزمینی بکرومقدس
که یکایک تان
در میانه اش ایستاده اید .
ودل مشغولی تان
شمارا ازسبزه وستاره وباران جدا میکند .
چشمان را ازغیرخویش بازستانید
تانه تاکستان وانگور
تا نه گندم زارونان
بلکه معشوق تان را
به روشنی دیدگان روشن تان
لحظه به لحظه درخویشتن تان بنگرید .
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد علم و ادب
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد اسفند ، شعر در مورد متولدین و زن و مرد متولد اسفند ماه
شعر در مورد علم کوه
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد علم بهتر است یا ثروت
هر که بر مردان حقّ پیوست عنوانى گرفت
قطره چون واصل بدریا مى شود دریا شود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره علم و ثروت
ای که دانش به مردم آموزی
آنچه گویی به خلق خود بنیوش
خویشتن را علاج مینکنی
باری از عیب دیگران خاموش
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد طبیعت ، سرسبز خدا و زیبا و بهار از حافظ و عشق و طبیعت گردی
شعری درباره علم و ثروت
بر ما شکیبائی و دانش است
ز دانش روانهای پر از رامش است
شکبیائی از ما نشاید ستد
نه کس را ز دانش رسد نیز بد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی علم و ثروت
نخست از کسب دانش بهرهور شو
ز جهل آباد نادانان بدر شو
بود معلوم هر آزاد و بنده
که نادان مرده و داناست زنده
کسی کو دعوی فرزانگی کرد
کجا با مردگان همخانگی کرد
ولیکن پا به دانش نه درین راه
که علم آمد فراوان عمر کوتاه
نیابد هیچ کس عمر دوباره
به علمی رو کز آنت نیست چاره
چو کسب علم کردی در عمل کوش
که علم بی عمل زهریست بی نوش
چه حاصل زانکه دانی کیمیا را
مس خود را نکرده زر سارا..
بکن زین کارخانه در کتب روی
خیال خویش را ده با کتب خوی
ز دانایان بود این نکته مشهور
که دانش در کتب داناست در گور
انیس کنج تنهایی کتاب است
فروغ صبح دانایی کتاب است
بود بی مزد و منت اوستادی
ز دانش بخشدت هر دم گشادی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره علم آموزی
در مسیر زندگى هرگز نمى افتد به چاه
با چراغ دین و دانش گر بشر بیناشود
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد وطن ، پرستی و وطن ایران و افغانستان و وطن فروشی
شعری در مورد علم آموزی
مالی که ز تو کس نستاند، علم است
حرزی که تو را به حق رساند، علم است
جز علم طلب مکن تو اندر عالم
چیزی که تو را ز غم رهاند، علم است
رباعی از شیخ بهایی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
حافظ