- admin
- 5 دی 1400
- 8:55 ق.ظ
شعر در مورد ظلم و ستم
شعر در مورد ظلم و ستم
شعر در مورد ظلم و ستم ، عدالت و ظلم به مظلوم از شاملو و سعدی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد ظلم و ستم
ظلم است در این عهد شباب احساس بیماری کنم
شبها به جای خواب خوش تا صبح عزاداری کنم
ظلم است خدای مهربان در روزگار بیکسی
تنها درون خانه ام احساس سرباری کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ظلم و ستم حاکمان
آسایش دو گیتی
تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت
با دشمنان مدارا
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد چشم عسلی ؛ متن و جملات عاشقانه و زیبا و پروفایل چشم عسلی
شعری در مورد ظلم و ستم
آنقدر از زندگی سیرم
که دیگر آرزویی برای برآورده شدن ندارم
چه کاری مانده که نکرده باشم
چه ظلمی که هنوز به حد شقاوتش نرسیده باشم
دیگر بس است
مظلوم ماندن
و ظالم شدن ، به یک اندازه
گناه بزرگیست برای زیستن و
آدم بودن
چقدر دورم از تمام آرزوهای حقیقی و اصیل
و چقدر برای رسیدن به آرزوهای واقعی وقت هدر دادم
واقعیتی که دایره آرزوها را
با گذشت زمان فقط بزرگ تر می کند
اما
دنیا را
با همه چیزش ، دیگر نمی خواهم
کاش می شد انتخاب کرد برای بودن یا نبودن
کاش ظلم نبود ، ترک دنیایی
که رو به پوچی بیشتر بزرگ می شود
تنها یک چیز وادارم می کند تا ،
چشمان بسته ام را به دیدن مجبور
تنها یک چیز مجبورم می کند
این همه ظلم را ببینم و بشنوم
و باز هم بخندم
تنها یک چیز
تو
که نه ظالمی و نه می توانی باشی
تنها بودن تو خستگی کوه های عظیم ظلمت را
چنان از تنم می زداید
که انگار صبرم می دهی
اما صبر تا به کی ، تا به کجا
رهایم کن
از این تن خسته و
روح در بند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر نو در مورد ظلم و ستم
ما را ز غم زمانه فریاد
تا خود دل کیست یک زمان شاد
جز جور و جفا ندیدم از چرخ
کو عدل و چه مردی؟ مجا داد؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ظلم و ستم
دور فلکی
یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش
که ظالم نَبرد بار به منزل
جستحو کنید در سایت : متن زیبا و جملات زیبا و عکس نوشته و حدیث و شعر در مورد چهل سالگی تولد و انقلاب
شعری درباره ظلم و ستم
همان شاه بیدادگر در جهان
نکوهیده باشد به نزد مهان
به گیتی بماند از او نام بد
همان پیش یزدان سرانجام بد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی ظلم و ستم
ظلم است نقاب شیشه ای پنهان کند اشک مرا
خنده نشیند بر لبان اندر درون زاری کنم
آتش گرفت این زندگی با آه سرد عاشقی
اما به نام مصلحت هرگز نشد کاری کنم
هرگز نپرسیدم چرا این دلخوشی ها کم شده
شاید به رسم سیب ها باید خود آزاری کنم
دل خون شد و مویم سپید از داغ دوری نگار
تا کی بگریم بیصدا تا کی حناکاری کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ظلم ستم
مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گردد اندر جهان نام بد
نگیرد ترا دست جز نیکویی
گر از مرد دانا سخن بشنوی
هر آنکس که اندیشهای بد کند
به فرجام بد با تن خود کند
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تولد دختر ، عکس و متن و جمله زیبا در مورد تولد دخترم
شعری در مورد ظلم ستم
تا کی بشینم کنج غم عادت کنم به تیرگی
خود معدن غم باشم و هر روز غمخواری کنم
سنگ صبور بودم ولی با این همه بی مهریا
عادت شده چون بوف کور از شب پرستاری کنم
شبگرد دنیای غمم در سال های بی بهار
هرگز نشد این اشک را بر شانه ای جاری کنم
بعد هزاران دست رد این سرنوشت بر دل نوشت
حالا که گل در خانه نیست از غم نگهداری کنم
خوابم شده کابوس مرگ تنهای تنهایم خدا
دستی بکش تو بر سرم احساس بیداری کنم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اشعار درباره ظلم و ستم
ای زبردست زیر دست آزار
گرم تاکی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهان داری
مردنت به که مردم آزاری
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ظلم ستم
سرود درد و فریاد کبوتر سر نمی آید
در آن ظلمت خزان بی بر و حاصل
که عابرها خبر از حال یکدیگر نمی گیرند!
و وحشت های پی در پی
میان ظلمت و اندوه
که بر دستان پینه بسته ی
دهقان بی یاور
خراش ظلم می گیرد
و دریای ستم گویی
به ساحل آتشین کوبد
که خواب روشن مهتاب
تعبیری دگر بیند
صدای غرش رخشی نمی آید
که رستم ها
عنانش را به کف گیرند
و یا حتی عبور ذهن فریادی
میان خط قرمز های این زندان
که شاید عاقبت روزی
عنان کاویان بیند
سرود و شعر امروزم
نه حرف من
که حرف مردم غم دیده ی دنیاست
که شاید عاقبت روزی سرودی تازه تر گویم؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سی سالگی ، شعر تولد سی سالگی فروغ و شاملو و حسین پناهی
شعر در مورد ظلم و ستم
عدل باشد پاسبان کام ها
نی به شب چوبک زنان بر بام ها
عدل شه را دید در ضبط حشم
که نیارد کرد کس بر کس ستم
چاره دفع بلا نبود ستم
چاره، احسان باشد و عفو کرم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد ظلم و ستم حاکمان
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
هر چه جز معشوق باشد پردهی بیگانگی است
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ظلم و ستم
ظلم یعنی دست گرمی پرفریب
وعده هایی بی اساس و بس عجیب
ظلم یعنی طعم لب های عسل
آتش اندازد به جانم مثل سیب
ظلم یعنی عهدهای سرسری
عشق بازی در دیار دیگری
سیرتی از جنس شیطان پلید
صورتی ناز و قشنگ و گلپری
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد جانان ، شعر و متن زیبا در مورد جانان و شعر جان و جانان
شعر نو در مورد ظلم و ستم
گر بر سر نفس خود امیری مردی
بر کور و کر ار نکته نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده یی بگیری مردی