جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 30 آذر 1400
  • 12:36 ق.ظ

شعر در مورد شهریور

شعر در مورد شهریور

شعر در مورد شهریور ، ماهی ها و شعر کوتاه و زیبا در مورد متولدین شهریور ماه همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد شهریور

چند گاهیست جام احساسم

از تب اشتیاق ، لبریز است

شده ام مولوی که درمانم

افق دور دست تب ریز است

بی تو من یک کویر تبدارم

تشنه ی مهر آسمانی تو

لطف باران تو سپرده مرا

دست « صحرای » مهربانی تو

« دوستت دارم ،ای غریبه بمان »

تو مرا غرق در صفا کردی

بعد چندی شمال قطب مرا

با دم عشق آشنا کردی

ای صمیمی تر از شکوفه ی یاس

مرهم حس بی قرارم باش

از پس ابرهای تیره ، بتاب

در خزانم بیا بهارم باش

چه شود گر شبی به با لینم

منجی اضطراب من بشوی

با فروغت به بند زندانم

حسن تعبیر خواب من بشوی

تو عزیزی ،طلوع کن روزی

در شب خسته ام ، همیشه بمان

پشت کنعان چشم های ترم

بوی پیراهنت به من برسان

ای حضورت هجوم آینه ها

ساده ای چون تلاقی لبخند

نور می بارد از ضریح لبت

ساده ، اما نجیب و ارزشمند

با تو من عازم ، دبستانم

دستهایم بگیر و راه ببر

در غروبم ، طلوع مهرم باش

دختر نیمه های شهریور

باغ عمرت پر از شکوفه ی عشق

ای نگاهت همیشه روّیایی

با وجود تمام برگ و برت

ساده ای ، ساده تر ز « صحرایی »

شعر دختر نیمه های شهریور

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهریوری ها

لبخند معصومت، دنیای آرومت

خورشید تو چشمات، قدرشو می دونم!

موهای خرماییت، دستای مردادیت

شهریور لبهات، قدرشو می دونم!

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد پاییز ، اشعار زیبا در مورد پاییز و باران و انار و عشق و عاشقی

شعر در مورد شهریور ماهی

تا می توانی بی خیالی طِـی کُــن ای دوست

اسب ِ نجـابت را بیا و هِــی کُــن ای دوست

ارزش نـدارد زنـــدگـــــی بـا نِــق زدن هـــا

اکنون بیا یک حال هم با مِـیْ کُـن ای دوست

در زندگـی تـا می توانــی شِکــوه کـــم کُـن

کم ناله هایِ خویش را در نِـی کُـن ای دوست

شهــریــور ِ دل هـم بــه گـرمـا زنــده باشــد

مُـرداد شو! کمتـر هوایِ دِی کُـن ای دوست

دل را چرا چون شهـر ِ “بَـم” تخریب کردی؟

آبـادی ِ ایـن دل مثال ِ “رِی” کُـن ای دوست

چشــم ِ دلت را بـاز کُــن، کـــو ملک ِ دارا؟

اینک نظر بر سرنوشت ِ وِی کُـن ای دوست

هــرگـز ندیـدم هیــچ کس بـا شــر شــود سَــر

این زندگی را با صداقت طِـی کُـن ای دوست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهریوری

ماه از خلال

ابرهای پاره پاره

چون آخرین شبهای شهریور صفا داشت

آن شب که بود از اولین شبهای مرداد

بودیم ما بر تپه ای کوتاه و خاکی

در خلوتی از باغهای احمد آباد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهریور ماه

هیچ پاییز قشنگی نیست

خسته و دلگیر و بی پایان

روز ها کوتاه و بی فرصت

کم شده دیدار با جانان

هیچ فصل دلپذیری نیست

سرد و زرد و سرخ نارنجی

نه به زیر سایه ی بیدی

یک مکان ساکت و دنجی

کو کجا شد بانگ گنجشکان

صبح ها اندر خیابان شاد

کو هوای دلنواز گرم

در تنوری چله ی مرداد

کو کجا شد بی صدا تنها

هندوانه با سیه طفلان

کو عبور مگس بی فکر

در خیابان های تابستان

شام خوردن در حضور برگ

در حیاط سبز شهریور

بعد روی فرشکی آرام

شعر حافظ میشدم از بر

خوب بود و گرم بود و شاد

نیست حالا زان زمان یک یاد

خاطراتم زیر و رو کرده

قدرت سرد سرود باد

هیچ پاییز قشنگی نیست

منتظر ماند کنون مهتاب

تا رسد غوغای تابستان

چشم ها را میکند در خواب!

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد افغانستان ، جنگ و وطن دوستی و شعر کوتاه در مورد کابل

شعر در مورد شهریور ماهی ها

دلم برایت یکذره است

کی میشود که

ساعت وقارش را

با بیقراری من عوض کند ؟

عقربه های تنبل

آیا پیش از من

به کسی که معشوق را در کنار دارد

قول همراهی داده اید ؟

در آسمان آخر شهریور

حتی ستاره ای هم نگران من نیست

به اتاق برمیگردم و

شب را دور سرم می چرخانم و

به دیوار می کوبم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهریوریا

ابرهای تیره ی چشم ام

باز باران می زند یکریز

غصه ای با حجم اقیانوس

در بلور قلب من لبریز

بر گلوی ترد احساس ام

ننگ و رسوایی چو خنجرتیز

روزه ی حسرت گرفتم باز

از تبسم می کنم پرهیز

بر درخت خسته ی شعرم

برگ های ناله هست آویز

جنسم از شهریور است اما

نطفه ام پیچیده شد پاییز

غم شبیخون زد به دنیایم

آه٫از این لشگر خون ریز

کاشکی آید کسی ٫ گوید:

خواب می بینی دگر برخیز…یاغی

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد شهریور

هر صبح

آفتاب

از نخستین برگ شناسنامه ­ی تو

سر می­ زند

تقویم

زیر پای تو

ورق می­ خورد

نه تو

در میان تقویم

چه فرقی می­ کند که روز

چهاردهم فروردین

پنجم تیر

و

هشتم مرداد

باشد یا نباشد

حتا بیست و پنجم شهریور نیز

روز تولد تو نیست

روزها

همه

از آن تو!

ای که تمام مادران جهان را

تو زاده ای!

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خواهر ، برادر و خواهر زن و خواهر زاده و خواهر شوهر

شعر در مورد شهریور

ظهر بود

آواز نسیم

پرده ی حریر را می رقصاند

و از آمدن پائیز خبر می داد

بوی سبک خواب می آمد

همه در چرت عجیب بعد از ناهار

من بیدار بودم

و مادر بزرگ

از پنجره به آسمان

به آخرین قدم های شهریور که می رفت

خیره بودم

و در این فکر

که روزی تمام خواهد شد

تمام دوران کودکی

بلوغ خاطرات نوجوانی

و روزی می آمد

که عشق کودکی فراموش می شد

و روزی که در روزهای هفته

فقط جمعه عزیز نبود

اما….مادر بزرگ به چه فکر می کرد؟

ظهر بود

اواخر شهریور

من بودم و مادر بزرگ

و باقی در خواب

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد تولد شهریوری

چرا به یاد نمی‌آورم!؟ به گمانم تو حرفی برای گفتن داشتی.

هرگز هیچ شبی دیدگان ترا نبوسید.

گفتی مراقب انار و آینه باش.

گفتی از کنار پنجره چیزی شبیه یک پرنده گذشت.

زبانِ زمستان و مراثی میله‌ها.

عاشق‌شدن در دی‌ماه،‌ مردن به وقت شهریور.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شهریوری ها

پشت پلاک بیست و ششم هستی

از خانه های احساسیه شهریور

نزدیک می شود شبح پاییز

گنجشک پر ـ کلاغ ولی پر پر

گیتار می زنم سر می دهم فریاد

شمع ها نیز گریه کنان در باد

می خوانمت با لهجه ی باران

لب دوخته ای دارم ولی در یاد

بیست سال و سال و سال ورق خوردم

هر روز برای خودش صفحه ی آخر

گفتی که شب تمام می شود ـ دیدی؟

بد رفته بود و حال نوبت بدتر

غمهایم خلاصه ی تاریخ است

لبخندهای این شبم هم زوری

ای کاش شانه های غمت بودم

لعنت به مرز و فاصله و دوری

پلاک بیست و ششم ـ شب تولد من ـ اما

شمعی نیست ـ کسی نیست ـ فقط من تنها

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خدا ، کودکانه از حافظ و سعدی و مولانا و قیصر امین پور

شعری در مورد شهریوری ها

وقتی که تو نیستی

من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را

گریه می کنم

 فنجانی قهوه در سایه های پسین،

عاشق شدن در دی ماه

مردن به وقتِ شهریور

 وقتی که تو نیستی

هزار کودک گمشده در نهان من

لای لای مادرانه تو را می طلبند.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد تولد شهریوری ها

روز مرگ غرور این دختر

روز نحس ۱۹ شهریور

بی تو اما دوباره تنهایی

دختری از همیشه تنهاتر

روی ِ آغوش دفترم امشب

مصرعی از ترانه می میرد

با نگاهی شکسته و زخمی

قلب من بوی مرگ می گیرد

کوچه ها را ورق زدم انگار

من به خانه ی خدا هم رفتم

تا که پیدا کنم نشانش را

دفترم را دوباره می گشتم

یاد روزی که دست در دستش

پیکرش عاشقانه بوسیدی

تا که چشمت به چشم من افتاد

زیرکانه نگاه دزدیدی

یاد من تا همیشه می ماند

روز مرگ غرور این دختر

بعد این قصه خاطرت باشد

روز نحس ۱۹ شهریور

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا در مورد شهریوری ها

فردا باید بروم

تکلیف بوسه هایم را روشن کنم

بروم و عطرهای جامانده روی پیراهنش،

شاخه گل خشک شده اولین دیدار

و رد انگشتانش بر شقیقه ام را

به باد گرم شهریور بسپارم

و برگردم

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آزادی ، آزادگی و اختیار و پرنده + آزادی بیان و زندان

شعر کوتاه در مورد شهریوری ها

از گرمی مرداد رفته بریدم

اما هنوز شاد نیستم

وقتی که گر گرفته دنیا …..

چگونه سایه ی سردی را اما

می توانم آیا

در پیرامونم جستجو کنم

***

گم می شوم میان آسمان و زمین

تا دوباره خدای گمشده را

با خودم

روبرو کنم

***

با خودم

قرار گذاشته ام بخندم امشب

بی حضور بیگانه ای

لا اقل بگذارید در تنهایی

اشکهایم را رفو کنم

***

” می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم ” *

و کاسه ی خورشید آسمان شهریور را

هماهنگ بانگ فاعلن فعلاتن

زیر و رو کنم

***

دیشب

خورشید پشت کوه آه می کشید

بگذار دیشب بی خورشید را

از ذهن خسته جارو کنم

***

پر از تنهایی هستم

پرتاب می شوم به کهکشانی دیگر

و گم می شوم

مگر تو را ، نه

دیگرانی را با خود همسو کنم

***

تو آفتابی

کاش آفتاب روبرو نبود

….

هرگز نمی شناسمت

از آفتاب می گذرم

تا با خون سرخش وضو کنم

***

شیطان

شش جهت را بسته

پس چگونه ترا

آرزو کنم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر نو در مورد ماه شهریور

او گفت:

اشتباه میکنند بعضیها

که اشتباه نمیکنند!

باید راه افتاد،

مثل رودها که بعضی به دریا میرسند

بعضی هم به دریا نمیرسند.

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!

او گفت:

تنها شغال میداند

شهریور فصلِ رسیدنِ انگور است.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شهریور اسـت و گیتی

از عدل شهریار شاد اسـت

خیز و مایه ی شادی بـه مـن بیار

باده‌ شناس

مایه‌ی شادی و خرمی بی باده

هیچ جان نشد از مایه شادخوار

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *