- admin
- 6 دی 1400
- 8:50 ق.ظ
شعر در مورد شرم و حیا
شعر در مورد شرم و حیا
شعر در مورد شرم و حیا ، شعر و جملات زیبا درباره حیا و عفت و بی حیایی از مولانا همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد شرم حیا
گر تو یوسف آن همه بالا بلندش بینی
اجر آن است که بر دیده ندارد هوسی
هر که بر آن دیگری، بی حیایی بنگرد
این نگاهش چنان باشد، که فسق و نجسی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شرم و حیا
چنان در دل ریا دارم که از شیطان حیا دارم
چگونه روح بی مقدار به حشر کبریا دارم
برایم پیکی از ایمان بیاور نازنین ساقی
برارم دادی از مستی و رازم برملا دارم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ماکو ، شعر ترکی و فارسی در مورد شهر ماکو استان آذربایجان غربی
شعر کودکانه درباره شرم و حیا
جانا حیا رها کن قدر تو کس نداند
این راز عشق باشد این قصه کس نخواند
گر سهم ما ز عالم یک قطره اشک و آه است
نذر عزای ارباب ع تا نام او بماند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد شرم حیا
تماشا نیست کم چشم هوس گر شرم ناک افتد
حیا آئینه گلهای سیراب است شبنم را
گل اشکم اگر منظور جانان شد عجب نبود
گذر در چشم خورشید جهان تا بست شبنم را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره شرم و حیا
از حیا حسن جاودان ماند
عرق شرم آب حیوان است
گل بی خار این چمن صائب
در گریبان غنچه خسبان است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد میانه ، شعر فارسی و ترکی در مورد شهرستان میانه
شعری کودکانه درباره شرم و حیا
محبوب علی ، عشق حسن فاطمه است
الگوی حیا برای زن فاطمه است
در وصف مقام او همین بس ، که رسول
فرمود که نور چشم من فاطمه است …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شرم حیا
تو می دانی حیا نصفی است از دین
اگر دین داری تو شرم و حیا دار
کسانی که حیا از دست بدادند
بدان که دین خود را سست نمودند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شرم و حیا
اگر در چشم کس ذره حیا هست
درون مغز او عقل است و دانش
ولی نا بخردان با دیده ی خود
خجالت را کُشند از روی خواهش
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هفشجان ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر هفشجان شهرکرد
شعر کودکانه درباره شرم و حیا
سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
دو سه جامی بکش از شرم برآ ای ساقی
از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم
رحم کن بر جگر تشنه ما ای ساقی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد شرم حیا
ای خوشا آنکه نگاهش حیا دارد بسی
بی حیا ماند شهی را که ندارد البسی
هر که را دیده ، حیایش به تزین آراست
دُر بگردد به میان دَر، همه خار و خسی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره شرم و حیا
هستی توسرمست حیا چشمت گواهی می دهد
تودوست می داری مرا چشمت گواهی می دهد
میرانی ام ازخویشتن اما به خود می خوانی ام
گفتی بلی بالفظ لا ،چشمت گواهی می دهد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد داراب ، شعر فردوسی در مورد شهرستان داراب استان فارس
شعری کودکانه درباره شرم و حیا
این حدیث از خـاتـمِ پیغمبـران است
او که ما را همچو جانِ جانِ جان است
هرگز ایمان و حیا از هم جدا نیست
گر برند این را دگر همراهِ آن است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شرم حیا
ای تو بانو بنده ای محبوب باش
با حجاب و با حیا و خوب باش
چون خدا اینگونه می خواهد تو را
چادرت را سرکن ومحجوب باش …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شرم و حیا
سر بریدی از تنم با رفتنت
ای بی حیا
کار چشمت بی وفا
از شمر هم ننگین تر است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ری ، شعر در مورد گندم ری و شعر ری را شاملو و صالحی
شعر کودکانه درباره شرم و حیا
چشمانت را دمی نبند
شادی که می کنی ، بخند
طعم نگاه تو
التیام دردهای بی نهایت است
لبخندت را این همه بقچه بیچ ،
شرم و حیا مکن
من هم آدمم
هوای تو می کنم
” alt=”شعر در مورد شرم و حیا ، شعر و جملات زیبا درباره حیا و عفت و بی حیایی از مولانا” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-3.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-3.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-3-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/15-3-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
از شرم و حیا پرتو رخسار تو افزود
این آینه شد صیقلی از آینه دان ها
جز قد خدنگ تو که دلها هدف اوست
یک تیر که دیده است که آید به نشان ها؟
.
وصلی که پای شرم و حیا در میان بود
مضمون او مشو که به هجران برابرست
هر سینه ای که هست در او خارخار عشق
صائب به صد هزار گلستان برابرست
.
نرگس مستانه اش از سرمه شرم و حیا
شوخ چشمان هوس را از زبان افکنده بود
از حجاب عشق بودم حلقه بیرون در زلف او
هر چند دستم در میان افکنده بود
.
روی آتشناک او در پرده شرم و حیا
در سرمستی چراغ زیر دامان می شود
در نظرها طاق نسیان می کند محراب را
طاق ابروی تو در هر جا نمایان می شود
.
پرده شرم و حیا در پرده شب چون نسیم
از رخ گلهای رنگارنگ می باید کشید
تا رگ ابر بهاران می کشد مشق جنون
خط به عقل و دانش و فرهنگ می باید کشید