- admin
- 26 آذر 1400
- 9:58 ق.ظ
شعر در مورد سربازی
شعر در مورد سربازی
شعر در مورد سربازی ، رفتن عشقم طنز + سربازی امام زمان و نیروی زمینی ارتش همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما قرار گیرد.
اشعار سربازی
سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها …
اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شبهای نگهبان چقدر درازه
دروغه کی میگه که سرباز میسازه
نه افسر وظیفه نه استوارم
ولای سه خطم نیامد به کارم
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هجرت ، مسافرت و مهاجرت کردن و جدایی
بیا نازنینم از این خدمت گذرکن
با این عزیزت درد دل کن
عزیزت گشته محکوم به خدمت
برو هرکاری میخواهی بکن تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
غذا میدند همراه چای
کلاغ رژه میبرند عزیزم کجایی
دوسال سربازی بود مشکل
امان از دست این دخترای خوشگل
دوسال سربازی شش ماه اضاف شد
ستم بر ما شد بر دخترا نشد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
در خدمت سربازی و چه در زندگی زناشویی ،
چه بخواهی و چه نخواهی کچل خواهی شد
و یا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد ! ا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خدمت شبیه یک درد اصلاً دوا ندارد
باید معاف باشی، چون او که پا ندارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
وقتی که قورمهسبزی بوی چمن گرفته
سرباز یا مریض است یا اشتها ندارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
الهی که پاس بخش بمیره
خدا این شبها رو از سرباز بگیره
شبی با خیال تو غافل شدم من
تفنگم که گم شد من عاقل شدم
نبودی ندیدی تو غلطای من رو
که خارا بریدن تمام تنم رو
شعر در مورد سربازی رفتن عشقم
به خط کردند تراشیدن سرم را
لباس آش خوری کردن تنم را
به تیر اندازی میروم با تفنگی
علاوه بر تفنگ بیل و کلنگی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نوشتم نامه ای با برگ خرما
کی طاقت میاره تا بیست و یک ماه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
فاصله برای عاشق همیشه تلخ است
چه ۸۰۰ کیلومتر و چه ۸ متر!
این را از چشمان خیس سربازی فهمیدم
که از بالای برجک دیده بانی به همسرش می نگریست
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد اصفهان ، نصف جهان و زیبا و کودکانه از شاعران معروف
کچل باشی
بری بالای شهر میگن مد روزه
بری مرکز شهر میگن سربازی
بری پایین شهر میگن زندانی بودی
این همه تفاوت توی شعاع ۲۰ کیلومتر
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به دوست داشتنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست
در مقری متروکه بی خبر از اتمام جنگ نگهبانی می دهد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
مورد داشتیم پسره میخواسته بره سربازی
از یه هفته قبل داشته جیب مخفی درست میکرده واسه
رژ ، موچین ، بند ، سفید کننده و خط چشمش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از دختر مورد علاقه اش دل برده
خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید
خسته ام خسته
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
همچین میگن
اگه پسرا برن سربازی مرد میشن ، آدم میشن
انگار قبلش حیون درنده بودن
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من یادمه یکی دوبار با دختر همسایه سلام و احوال پرسی کرده بودم!
دختره رفت سربازی ابروهاش در اومد تازه فهمیدم پسر بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سلامتی سربازی که لب مرز داشت عکس عشقشو نگاه میکرد!
یهو دید عشقش داره قاچاقی از مرز رد میشه
همونجا زد جنازش کرد
سربازیه شوخی نیس که غفلت کنی اضافه خدمت میخوری
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد انار ، ترک خورده و پاییز و عاشقانه و کودکانه
تا قبل از اینکه برم سربازی فکر میکردم دو ساعت خیلی کمه
اما وقتی رفتم رو برجک دو ساعت وایسادم
فهمیدم دو ساعت هم خودش یه عمره
به سلامتی همه سربازا …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نوشتم نامه ای با برگ گیلاس
که خدمت می کنم با کله تاس
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
نوشتم نامه ای با برگ گندم
فراموشم نکن با حرف مردم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به سربازی رفته ام با کوله پوشتی
به دستم داده اند یک نان خشکی
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
لباس ارتشـــــی رنگ زمین است
ســزای هر جوان آخرهمین است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بسوزد انکه سربازی به پا کرد
تمام مادران را چشم به راه کرد
همه میگن که سربازی دوساله
نمیدانند عمر یک جوانه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اگرخدمت شودباغ بهشتی
نمی ارزد به یک دیوار خشتی
لباس سپاه رنگ زیمنه
دل سرباز همیشه غصه داره
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آرزو ، داشتن بزرگ و خوشبختی و موفقیت و سلامتی از مولانا
چرا مادر مرا بیست ساله کردی
میان پادگان اواره کردی
شبهای نگهبانی در هنگ
میشمارم ستاره ها رو با دلی تنگ
شعر در مورد سربازی امام زمان
آدمیزاد چیه؟
وقتی بچس میگه زود بزرگ بشم
بزرگ میشه میگه کاش به دوران بچگی بر میگشتم
وقتی سربازی دعا دعا میکنی تموم بشه
تموم میشه بیس سال خاطره تعریف میکنی با ذوق!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
به سلامتی سربازی که ۵۵ دقیقه تو صف تلفن وایساد
تا ۳ دقیقه صدای عشقشو بشنوه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
سربازی واسه پسرا مثه حاملگی واسه زناست
هر کی میبیندمون میپرسه چند ماهی ؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گفتن سربازی میشه ۲۴ماه
منم که ۱سال وقت دارم تا رفتن به سربازی
بعدش اینکه گفتن به تعداد هر بچه ۳ماه کسری میدن
لطفا خانمی که میتونه در اولین زایمان ۸قلو به دنیا بیاره برام پیدا کنید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
از آن روزی که سربازی به پا شد
ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد
بسوزد آن که سر بازی به پا کرد
تمام دخـــتران را چشم به راه کرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
بسوزد آنکه سربازی بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد
گروهبانان مرا بیچاره کردند لـــ ـباس شخصی ام را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را لباس آش خوری کردند تنم را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
هر روز تنگ غروب تو سربازی
صفا داره لب مرز تیر اندازی
تا چهل چراغ پادگان روشن میشه
سر دیگ عدسی غوغا میشه
توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس
بخورم ، نخورم گرسنه می مونم
قدر آش ننم رو حالا می دونم
سر پستم رسیدم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
نوشتم نامه ای با برگ چایی
کلاغ پر میروم مادر کجایی
نوشتم نامه ای با برگ انگور
جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
غضنفر سربازیش تموم میشه،
وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن
نگاه میکنه میگه: ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم! …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر سربازی رفتن
به عضنفر میگن چرا میری سربازی؟
میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
پدرم گفت که در دوره ی سربازی و دوری ز پدر،
مادر و آدم شدن و ساچمه پلو خوردن بسیار
شود هر پسر بی هنری مرد
و دگر لوس و ننر بودن انسان بشود در
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد سربازی
خوشا روزی که من پنج ساله بودم
درون کوچه ها آواره بودم
چرا مادر مرا بیست ساله کردی
میان پادگان آواره کردی
دم دروازه شهر که رسیدم
صدای طبل و شیپور را شنیدم
به خود گفتم که این طبل نظام است
دو سال شخصی گری بر من حرام است
گروهبانان مرا بیچاره کردند
لباس شخصیم را پاره کردند
به خط کردند تراشیدند سرم را
لباس آشخوری کردند تنم را
لباس آشخوری رنگ زمین است
برادر غم مخور دنیا همین است
نگو خدمت بگو زندان هارون
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد آذر ، ماهی ها + متولدین دختر و پسر آذر ماه
که دل را در جوانی می کند خون
نگو خدمت بگو سرچشمه غم
نگهبانی زیاد مرخصی کم
مسلسل لوله خودکار دارد
گهی تک تیر گهی رگبار دارد
کلاغ پر می روم کاسه به دندان
برای خوردن یک لقمه نان
نوشتم نامه ای با برگ چایی
که هر وقت می خوری یادم بیایی
لب چشمه نشستم خوابم آمد
محبت های مادر یادم آمد
بمیرد آن که سربازی بنا کرد
تمام دختران را چشم به راه کرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
اتل متل یه سرباز
یه جفت پوتین بی واکس
فرمانده اومد آقش کرد
لغو مرخصیش کرد