- admin
- 7 دی 1400
- 2:14 ب.ظ
شعر در مورد رقصیدن
شعر در مورد رقصیدن
شعر در مورد رقصیدن ، متن کوتاه و شعر رقص و شادی + رقص زندگی از شاملو همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد رقصیدن
باز رسیدیم ز میخانه مست
باز رهیدیم ز بالا و پست
جمله مستان خوش و رقصان شدند
دست زنید ای صنمان دست دست
ماهی و دریا همه مستی کنند
چونک سر زلف تو افتاده شست.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد رقصیدن
مثل پیراهن بی گیره
رویِ بند
می رقصیدم در باد
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد بغل ، متن زیبا و عاشقانه بوسه و آغوش + آغوش یار و عشق و نوازش
شعر در مورد رقصیدن
من پایبند گلدان های کوچک طاقچه
دیوانه ی رقص پروانه
آغشته ی شعر
آزاده ی دل بودم
پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله
بغضِ “ها” کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره رقصیدن
نگاهت می کنم
حواست به من نیست!
و من
دوستت دارم را تکرار می کنم
نگاهت می کنم
حواست به من نیست!
بسان برگ خشکی
توی دست باد،
که هرچه بیشتر برقصد
زودتر از چشم درخت
خواهد افتاد…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره رقصیدن
عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی
در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من
خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد کفش ، متن ادبی و شعر عاشقانه در مورد کفش پاشنه بلند و کفش هایم
شعر درباره رقصیدن
بر سر تربت من
با می و مطرب بنشین
تا به بویت
ز لحد رقص کنان برخیزم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی رقصیدن
صدایت
ساز را میرقصاند وُ
نگاه به لبانت،
بوسه را، مقدس میکند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد رقصیدن
مرا ترجیح بده
به قدم زدن و غرق شدن در موسیقی
به خندیدن؛
رقصیدن؛
مرا ترجیح بده به این کتاب ها
به داستان ها؛
به نشستن و از باران گفتن …
مرا ترجیح بده !
به لذت استشمام عطر اقاقی ها
به تماشای غروب
به بافتن رویا
مرا ترجیح بده به زندگی
به خواب به مهتاب
مرا به همه ی دنیا ترجیح بده
من ارزشش را دارم !
تنها منم که تو را بدون مرز
بدون حد
بدون قانون دوست دارم !
مرا ترجیح بده به خواندن همین جملات …
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد تسلیت ، شعر در مورد تسلیت مرگ عزیز و دوست و رفیق و همسر جوان
شعری در مورد رقصیدن
خواب می دود
برای نشستن در چشمانت،
من غصه می خورم!
کلمات می رقصند
وقتی طعم لبهایت را می چشند،
من غصه می خورم!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد رقصیدن
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره رقصیدن
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است
من که هیچ… آینه ی خانه به رقص آمده است
من و میخانه ی متروک جوانسالی ها
ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد زمین ، متن ادبی و شعر در مورد زمین گرده میگرده + زمین شناسی
شعری درباره رقصیدن
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره رقصیدن
مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری
یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است
شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع
عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی رقصیدن
اگر شاد بودم
میرقصیدم
مجلسها گرم میکردم
خواننده بودم، میخواندم
مرگ بودم، میمردم
خدا بودم، زنده میکردم
زندگی میدادم
من اما عاشق بودم
بلد نبودم!
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد خلوت دل ، متن و شعر دلم گرفته و خلوت با خود + خلوت تنهایی با خدا
شعر در مورد رقصیدن
چقدر ما تنهاییم
و من از اولین دقایق چشمانت
می دانستم
علاقه مبدّل به عشق خواهد شد
و پیراهنمان
برای رقص بوسه تنگ است
” alt=”شعر در مورد رقصیدن ، متن کوتاه و شعر رقص و شادی + رقص زندگی از شاملو” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-5.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-5.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-5-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/23-5-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />
چقدر ما تنهاییم
و من از اولین دقایق چشمانت
می دانستم
علاقه مبدّل به عشق خواهد شد
و پیراهنمان
برای رقص بوسه تنگ است
.
اگر شاد بودم
میرقصیدم
مجلسها گرم میکردم
خواننده بودم، میخواندم
مرگ بودم، میمردم
خدا بودم، زنده میکردم
زندگی میدادم
من اما عاشق بودم
بلد نبودم!
.
مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری
یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است
شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع
عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است
.
زندگی را ورق بزن
هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص
با تابستان بچرخ
در پاییزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و
چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش…
.
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش
تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم».
و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.
من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،