جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • دی 6, 1400
  • 10:44 ق.ظ

شعر در مورد اسم پردیس

شعر در مورد اسم پردیس

شعر در مورد اسم پردیس ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم پردیس همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد اسم پردیس

خدایا! این عشق پاک بی همدم
چرا ندارد دست تو را بر سر خویش
مردم در این شکنجه گاه انتظار از دوری
چه می شود گر بگیری مرا هم در برخویش

خدایا! درس عشق ورزیدن
اولین بار در کلاس تو تدریس شد
پس چرا درنمی یابی آن کویری را
که با قدرت جاودانه عشق پردیس شد

خدایا! بی نور چشم های جادویی اش
شبهای پرستاره برایم خاموشند
وجودم را از نورانی کن
که در فراقش همیشه سیاه پوشم

خدایا! نیستم و تو هستی کنارش یارش باش
در لحظه های تلخ زجر آور
برایش بمان و نگهدارش باش

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا در مورد اسم پردیس

اگر چه گول خواهم خورد از ابلیس چشمانت

بباران شیطنت از آسمان خیس چشمانت

شده آراسته چشم گلت با سبزه ای مثل

مژه حیف است میگویم کلاه گیس چشمانت

سرودن از شما بااین قوافی کار هرکس نیست

نمیگنجد غزل در قالب پردیس چشمانت

مرا کشتی نفهمیدی که من با مرگ همزادم؟

وخواهم رفت از این مرده تا تندیس چشمانت؟

هزاران شعر خواهم خواند با این حنجر شرقی

به یاد عشقهای هر شب پاریس چشمانت

به چشم شعر دنیاسرزمینی از عجایب هاست

خدا گویا نوشته قصه الیس چشمانت

وفهمیدم که باید این غزل را هم نمیخواندم

ازانگشت اشاره روی بینی هیس چشمانت

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد یار بی وفا ، بی اعتمادی و بی توجهی یار + گلایه از یار بی وفا از حافظ

شعر قشنگ در مورد اسم پردیس

سال هاست که بر این سرزمین مقدس
حکومت کردند دیوانی سپید روی سیه سیرت
چه ضحاکانی که امدند و رفتند به دوزخ
چه اهنگرانی که امدند ورفتند به پردیس
بر سر در این منزل هرکس امده و رفته است
جز عذاب صاحبخانه ان هیچ نداشت سود
اری این است قصه این خانه تاریک روزی اباد
در متن کلمه نمی گنجد این عذاب و دردی که بر ما رفته است
معنای عشق و عاطفه از میان ما رفته است
این است رسم دودمان
این دیوان سپید روی ، سیه سیرت
اری این است حاصل سکوت ما ….

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر عاشقانه در مورد اسم پردیس

بین دوباغ بهشت
سعی بین صفا ومروه میکنم هروله کنان
بی آدم بی گندم
بادستانی به وزن باد
به التماس کلاغها می روند کبوتران طوقی نگاه
این زوارمانده ا زراه
برسرخروارها خرمن کاه
به هوس سبز چنارها
وپوست انداختن مبهم گردوها
پیوند میخورم
درپای کاج های بی ثمر
وکوچه های بی عشق
ودعاهای بی اثر
اندیشه ی دوبهشت مرابه بازی پروازمی خواند
رجعت به گلستان وباغ ودریا ؟
به باغ وگلستانی که انم ارزوست
برابروقرینه نفس میکشم بادرختان
طعم گس بهشت وتندباغهای پرتقال و خرمالو
هوایمان را متهوع میکند
درهفت درباغ بهشت ،هفت طلسم عشق
برسرگل ها ، درختها ورودوها روییده
بخت مرا به دوزخ بردند این مکانهای مقدس
این همه بهشت
بی آدم بی گندم بی گناه
وفرهنگ وارونه ی مردم که گورستان رابهشت می نامند
اه ای عشق ای خودشکن ای باطل کننده ی طلسم ای شهزاده
من اینجا درپای این درختان به انتظار دارم نشسته ام
کجاست ان میوه ی ممنوع
میخواهم تنها بچشم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد اسم پردیس

کامت چو عسل پاک و چو شهدی شکرین است
چشمت چو کمـــــان در پی دل ها به کمین است

گویند چــــو یک لحظه صدایت به در آید
تا ملک ازل هست زمین مهد طنین است

از داشتنت جان و دلم، عین سرور است
خاطر ز نبودت صنما! زار و حزین است

این دل پی دیدار تو مشتاق و عجول است
هر بار که بیند رخ تو شــــــاه زمین است

دل طالب حال است پس از دیدن معشوق
فارغ ز جهان یا غم پیشین و پسین است

ای جان! ز تو آتشگـــــــــــــــه سیاره خاکی
این خاک چو یک قطعه ز پردیس برین است

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد یاد خدا ، شعر نو و دوبیتی درباره شکر خدا و توکل به خدا از مولانا

بهترین شعر در مورد اسم پردیس

با مدرک لیسانس به کنجی خزیده ا م// از مدرکم چه سود که خیری ندیده ام
در کار لاف زنی دوره دیده ام // با قرض و قوله خط موبایلی خریده ام
رحمت به آن کسی که اس. ام. اس بنا نهاد //بر دست این فلک زده یک شغل توپ داد
با شصت و شش دوصفر خودم حال می کنم// پیغام های عشقی ام ارسال می کنم
پیغام می دهم که منم مبتلای تو// برفرق کلّه ام بخورد صد بلای تو
هی لاف می زنم که چنینم و یا چنان// دارم دوبرج و چند هتل توی اصفهان
گرچه فقط به شهرک پردیس می روم// گویم به او مُدام به پاریس می روم
جشن عروسی ات به دبی می کنم به پا // آن برج اصفهان بشود مهرت ای بلا
ماه ِ عسل به شهر پکن می برم تو را// با کوپه های خوب ترن می برم تورا
یک وقت هم برای طرف ناز می کنم// این نکته در مسیج خود ابراز می کنم
او هم زند مسیج که نازت نمی خرم// دل را برای یک نفر تازه می برم
پاسخ دهم که این غلطم را به دل نگیر// ای آن که کرده ای زمسیجت مرا اسیر
یک بوسۀ دو قبضه برات سِند می کنم// عشق و مرام و معرفتم اِند می کنم
القصّه شاغلیم و خداوند را سپاس// گرچه زپول قبض موبایلیم آس و پاس
اما از اینکه بر سرکاریم شاکریم// ای شصت و شش دوصفرتورا سخت چاکریم
«جاوید» اگر مثال من علافی و پکر// یک شصت و شش دوصفربرای خودت بخر

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

زیباترین شعر در مورد اسم پردیس

آهنگ زندگی؛جنگ ترانه هاست
این بین ،خوب من؟! تو خودت بیت برتری

شاعر نمیشوم!حتی برای تو
زیرا تو بهترین؟! تو زمن شاعر تری

نت های ساز من هریک برای تو
برگی ز نت شوند و تو اما؛دفتری

آوای ساز من؟! نت های جز تو را
باید به باد داد چو پرواز کفتری

هرچند برگ از تو نویسند شاعران
اما در این میان تو ز آن هم فراتری

باید ز آدمان خییلی به پا شوند
شاااید بتوان رسم کنند از تو باوری

هرکس تورا بدید ،حیراان در تو ماند
زیرا به صد یقین،تو ز باور فراتری

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

جدیدترین شعر در مورد اسم پردیس

اینکه دلتنگ تو ام،اقرار میخواهد چکار؟!
عاشقانه های ما،تکرار میخواهد چکار؟!

کار من هرشب ز تو شب زنده داری کردن است…
این شب یلدا من بیدار میخواهد چکار؟!

دوستت دارم تورا هر ساعت و هرثانیه…
گفتن این ماجرا اجبار میخواهد چکار؟!

هردم از عاشق شدن با《خود》سخن گفتم ولی…
درد و رنج عاشقی انکار میخواهد چکار؟!

عده ای فال مرا از دور میگیرند که…:
این زمین یک شاعر بیمار میخواهد چکار؟!

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد غروب ، متن ادبی و دوبیتی درباره غروب خورشید از فریدون مشیری

شعر درباره اسم پردیس

باغ ِاین دنیا سزاوار ِ زمین ِ خشک نیست
چون تو میگردی چو این دنیا، دلت را خیس کن
بذر گندم در زمین خشک خوشه کی دهد ؟
مزرع دلمرده را تقدیم ِ آن ابلیس کن
از جنین ِ فکرِ خود پرورده عنقایی بساز
عشق را در هر کلاسی بی غرض تدریس کن
واکن از دل عقده ی خشک تعصب های بد
این جهان را از برای زندگی پردیس کن
بوق کین و نفرت ِ خود از جهان ماده را
بشکن و ظرف هدایای خدا را لیس کن
هرچه داری از معیصت های دنیای دنی
کن شماره ،راستی را در میان ِ دیس کن
خود فریبی تاکی وُ مردم فریبی تا کجا
رهنمای خویش باش آنگه جهان سرویس کن

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر زیبا درباره اسم پردیس

پرندگان

حتی قفسی بی در را

به آشیان

برنمی گزینند.

تنها برای باد

شاخ و قفس یکی ست.

پرنده،

حتی از پَر و پنبه

در هیچ قفس

حتی قفسی بی در

گرفتار مباد

زیرا قفس

یاد آور “زندان” ست.

روان های پرنده های قفسی

و پرنده های رها

بال در بال

بر بال باد

از شاخه ای به قفس

وز قفسی به شاخه پر می کشند

با شادی و شوخی و چکاچاک.

-: “به به !

پردیس ِ پرندگان چه زیباست.”

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر قشنگ درباره اسم پردیس

ای مانده بی جواب سوال جدایی ات

سردرگمم به قصه ی بی ردپایی ات

بااینکه جنس جاذبه ی هردومان یکی است

پس می زند مرا دل آهنربایی ات

پردیس من تویی که شده رودی از عسل

بر کوه شانه های تو گیس طلایی ات

ما را به سرزمین دلت جای ده ، توکه-

پهناور است نقشه ی جغرافیایی ات!

بازیچه ی مدار نشو پیش من بمان

مهتاب من بس است دگر جابجایی ات

یک شب بیا وفا کن و یک سر به ما بزن

بلکه زیادمان برود بی وفایی ات

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد هفته تربیت بدنی ، ورزش کشتی و ژیمناسیک و والیبال و المپیک

شعر عاشقانه درباره اسم پردیس

نیلوفر آبی

و ترا می خوانم،
با دستان پر شکوفه ات، مرا دریاب !
در آنگاه که انگشتان خورشید ،بر دوش موجها نوازش را مشق می کند،
و آنگاه که جریان دریا ، گیسوان خیس خزه هارا شانه می ز ند،
و آنگاه که که شفق داغ، حلق بریده روز را رنگین تر می سازد،
و آن گاه که فانوس دریایی نگاه ناخدای کشتی را می دزدد،
و آنگاه که شب ، دریا کنار را جامه ی لاجوردین می پوشاند،
ای پنهان در لبخند نیلوفر آبی!
مرا دریاب!
و دستان پر شکوهت را پاروی زورق تنهایی ام بساز.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعری درباره اسم پردیس

پی چه آمده بودی؟
من عزم رستمم در جان
کمان آرشم در دست
پی آن تیر خفته در درخت هویت
به دنبال مرز شقایق و اصالت
و تو را نیرنگ سودابه در سر
-پی این تن-
در هر فاصله
چاه شغادی کاشته
بر سر راه من..
**********
مارزاده ی سال عقرب!
غسل کرده با زخمهایم!
از یاد بُردی به گمانم
که درفش کاویانی در آغوشم
روئین تن از خون سیاووشم
که بر من کارگر نیفتد
حربه ی هوسهایت
مگر چشمهایم
که به جان آنها افتادی
با جادوی زال و سیمرغ..
**********
برو سامری!
آتش زدم
گوساله ی یادت را
برو ای رانده شده
از پردیس بادبادکهای رنگی
برو،که دامن گیر تو شد
نفرین موسای دل
و سهم تو
سرگردانی و سرگردانی
در کنعان حیات و سینای بی فرات
برو و سرزمین تن دیگری را
اشغال کن
و قلب مرد دیگری!
برو..

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

بهترین شعر درباره اسم پردیس

بازم از اون چشای خیس ، از داغ عشقت بنویس
از دوری ستاره ها ، دور و بره ماه پردیس
بازم برام نامه بده ، از لبخند ساده بده
بازم منو از غصه ها ، به جایی که شاده بده
صدام کن از تو بی کسی ، ای تویی که همنفسی
از منی که تو قصه ام ، تا تویی که تو قفسی
جدام بکن از سایه ها ، از دوری دلداده ها
صدام بکن که خسته ام ، تنها به تو دلبسته ام
یه قطره اشک سرد و خیس ، بازم از غم هام بنویس
صدام بکن ستاره ام ، صدای قلبم شده هیس
یه خشم مبهم تو دلم ، فریادمو به کی بگم
یه دست خالی رو شونه م ، اشکای جاری رو گونه م
حس غریب بی کسی ، نبود تو کرد دیوونم
بی تو که من نمی رسم ، بی تو که تنها می مونم
وقتی که نیستی گل من ، خودم خودم رو می رونم
درد دل شکستمو ، بین دیوارا می خونم
بازم سکوتمو بشکن ، با خنده هایی که عشقن
دست لرزونمو بگیر ، نذار بمونم یه اسیر
بازم بیا ، بازم بیا ، رهام کن از تو قصه ها
از خاطره جدام بکن ، تو آیینه نگام بکن
می خوام حقیقتی بشم ، بازم به نیتی بشم

جستحو کنید در سایت : شعر در مورد ققنوس ، جملات و شعر زیبا درباره ققنوس از مولانا و شاملو و نیما

زیباترین شعر درباره اسم پردیس

عشق بودو دل و یک نگاه گرم

لحظه بودو تو و یک نگاه شرم

کوچه بودو من و یک پائیز زرد

رو دلم نشسته بود غبار درد

عشق از پشت درختِ تو کوچه

سرکی میکشیدو قایم می شد

من شنیده بودم عشق خطر داره

لحظه های سردوگرم،همواره دردسر داره

من میدونستم که بعد از عشق یکی پیدا میشه

بغض و اه و اشک و ماتم میاد همراهم می شه

” alt=”شعر در مورد اسم پردیس ، عکس نوشته و عکس پروفایل تبریک تولد اسم پردیس” width=”550″ height=”293″ data-src=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/36.jpg” data-srcset=”https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/36.jpg 550w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/36-180×96.jpg 180w, https://parsizi.ir/wp-content/uploads/2020/01/36-120×64.jpg 120w” data-sizes=”(max-width: 550px) 100vw, 550px” />

پسرم یاد کسی کن که تو را یاد می کرد

تو را هر دم، در آغوش خودش شاد می کرد

تو می دانی که او رفته به پردیس نعیم

حال که او نیست به پیشت تو هم یادش کن

.

از جنین ِ فکرِ خود پرورده عنقایی بساز

عشق را در هر کلاسی بی غرض تدریس کن

واکن از دل عقده ی خشک تعصب های بد

این جهان را از برای زندگی پردیس کن

.

دادخواهیهای زن می‌ماند عمری بی‌جواب

آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود

بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک

در نهاد جمله گرگی بود؛ چوپانی نبود

.

زن کجا بافنده میشد، بی نخ و دوک هنر

خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود

میوه‌های دکهٔ دانش فراوان بود، لیک

بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

در قفس می‌آرمید و در قفس می‌داد جان

در گلستان نام ازین مرغ گلستانی نبود

بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست

زیرک آن زن، کو رهش این راه ظلمانی نبود

.

از برای زن به میدان فراخ زندگی

سرنوشت و قسمتی جز تنگ‌میدانی نبود

نور دانش را ز چشم زن نهان می‌داشتند

این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *