- admin
- 30 آذر 1400
- 12:10 ق.ظ
شعر در مورد آباده
شعر در مورد آباده
شعر در مورد آباده ، شعر در مورد شهر آباده استان فارس در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد آباده
نَمیدونم چِمه امرو الِکی
امروزُم بی مث دیرو الکی
عین کفتر تو هوا پِر میخورم
میزنم پشتک و وارو الکی
صُب تُ شوم خیابونُ گِز میکنم
میکنم به زندگی خو الکی
اوی ممد وَخ بی بریم اَ اینجو اص
زیدی یالا در بریم اَ این قفس
بی بریم اصن اَ آباده کاکا
اینجو کی گفته که آباده کاکا؟
بی بریم یه جو که تو خیابوناش
آجونا عینهو سگ ول نباشن
تُ میگی سلام نگن کوفت و مرض
مث دیو قصه بد دل نباشن
بی بریم یه جو که تو باغ و دَرُش
یه کرور گرگ و اراذل نباشن
آدماش ایوَر اووَر صب تُ غوروب
بیخودی عاطل و باطل نباشن
بی بریم اصن اَ آباده کاکا
اینجو کی گفته که آباده کاکا؟
اینجو کی گفته که فرهنگی داره؟
اینجو هر چی که بوخوی بنگی داره
چِشِ آدماش به هم وا نَمیشه
اینجو هر چی که منه، ما نَمیشه
اینجو اسمُش فقط آباده و بس
باقیش عین گرد و خاک باده و بس
یکی گشنه اُفتیده تو جوق اُو
یکی آم خود کُمِ سیر میبینه خُو
مردا اَ زور خماری کج میشن
زنا توی مسجدا فلج میشن
تاکسیاش عینهو برج زهر مار
کاسباش انگاری چپّیده تو غار
بی بریم اصن اَ آباده کاکا
اینجو کی گفته که آباده کاکا؟
اینجو کی گفته که اهل هنرن؟
نَمیبینی همو دارن میدرن؟
اَ ای فِلکه تُ او فلکه جوونا
را میرن شیشه و افیون میخرن
توی باغ ملی و پارک و سرِ تُل
نَمیبینی تو دیگه یه شاخه گل
گُلا پوسیدن و ریختن روی خاک
جوونا عین گُلا رفته به فاک
بی بریم اصن اَ آباده کاکا
اینجو کی گفته که آباده کاکا؟
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد سکوت ، در برابر ظلم و ظالم و سکوت عشق و شب و عاشقانه
شعر در مورد شهر آباده
مست مولایم علی در کوچه و بازار مست
مست بودم مینمودم نــــاله از گلزار مست *** گه فراز سرو چون قمری ز عشق یــــــار مست
مست بودم از ازل در عالــــــم ذرات مست *** آمدم در عالم فـــانی شدم هشیـــــــــار مست
مست نه،فرهاد نه، واسق نه، کزا بروی یار *** همچو مجنون سر نهم در دشت و هم کهســـار مست
مست بودم میدویدم هر زمان در کوی دوست *** تا رسیدم پای خم با عود و چنـــگ و تـــار مست
عارفــــی را دیدم اندر بــــــــوستان معرفت *** بود در تسبیح و در تحلیـــل و استغفـــــار مست
مست بودم روزی اندر دیر دیدم وین عجب *** راهبی بـــــــا سبحــــه و سجاده و زنـــار مست
از دو هاروت و دو ماروت و دو لعل می فروش *** وحش مست و طیر مست و مور مست و مـــــار مست
از شمیم طره گیسوی یار می فروش*** خاک مست و آب مست و باد مست و نــار مست
بوالملیح و طوطی و دراج و بلبل مست گل*** کبک و سار و صعوه مست و جغد و بوتیمــار مست
موسی و عیسی و خضرو شیب و ایوب و شعیب*** آدم و نـــــــوح خلیـــــــل و حیـــــــدر کـرار مســت
انس و جن مبهوت از این شعر شکر ریزان من *** حوری و غلمان بجنب و جوش زین اشعار مست
مذنبا مذنب تری از مذنبا بر خود مبال*** لاف مستی در قیـــــــــامت زن حضــور یار مست
در خمار می فتادم مست اندر حب یار*** می،چه می ! آن می کز آن می احمد مختار مست
من یقیت دارم حسینت خورد یک جام شراب *** خورد یک جام می و شد بر دل دـــــــلدار مست
از ازل نوشید می تا کرد ترک جان و مال *** آمــــــــد انـــــدر کــــربلا با حالت افکار مست
عون و جعفر مست ، اکبر مست، قاسم مست یار *** حر و یاران مست، عباس سپهســــالار مست
من نه بتوانم بگویم قصه ایی از راه شام*** طفلها زان راه مست و عابد بیمــــــار مست
نی غلط گفتم مه چوب خیزران بر لعل یار*** میزدی آن مـــــــــرتد غدار بد رفتــــار مست
شعر از مذنب شاعر آباده ای
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد رفتن ، دوست و یار و سفر و کربلا و عشق و رفتن از دنیا
شعر درباره آباده
بزارتا برات بگم ازشهرکلیل واسه چی بهتره به هرازویک دلیل
ازفلکه ی سپاه تاپمپ بنزین سه هزارتومان بیشترنمی شه بیابنشین
مردومونه شادی اما بدقلق داری راه می ری گیرمیدن بهت
ولی ای بنازم جوونا همه غیرتی طرف میاد جلو می گی چه هیبتی
همه شیش جیب وخمره ای یقه هاباز یکی شوبرداربفروش بده جهاز
خدا قبول کنه همه بوکسلی ان یک جوری راه میرن انگاری کی ان
پیست اسکی اقلید تیمارگونه تفریح که چی بگم بلای جونه
سمت بهار همه بیسبون ونباتی صبر کن فلاکس رویادت رفت جواتی
دربندوسیزده بدرهمه چشمه انقدره سیاسی گوش نده بابا زشته
دشمن خونیشون شده آباده آبروشونواقلیدی به باد داده
ولی بوده همیشه برام یک فرضیه که چرااقلیدی عشقش نذریه
هرکی گفته اقلیدی ذات نداره بگوباباتوکه بازوات بادنداره
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی آباده
بزارتا برات بگم ازشهرکلیل واسه چی بهتره به هرازویک دلیل
ازفلکه ی سپاه تاپمپ بنزین سه هزارتومان بیشترنمی شه بیابنشین
مردومونه شادی اما بدقلق داری راه می ری گیرمیدن بهت
ولی ای بنازم جوونا همه غیرتی طرف میاد جلو می گی چه هیبتی
همه شیش جیب وخمره ای یقه هاباز یکی شوبرداربفروش بده جهاز
خدا قبول کنه همه بوکسلی ان یک جوری راه میرن انگاری کی ان
پیست اسکی اقلید تیمارگونه تفریح که چی بگم بلای جونه
سمت بهار همه بیسبون ونباتی صبر کن فلاکس رویادت رفت جواتی
دربندوسیزده بدرهمه چشمه انقدره سیاسی گوش نده بابا زشته
دشمن خونیشون شده آباده آبروشونواقلیدی به باد داده
ولی بوده همیشه برام یک فرضیه که چرااقلیدی عشقش نذریه
هرکی گفته اقلیدی ذات نداره بگوباباتوکه بازوات بادنداره
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دخترم ، تاج سرم با تو سخن می گویم و دنیا محل گذر است
شعر در مورد آباده
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک می زنند
یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
شیراز پرغوغا شدست از فتنه چشم خوشت
ترسم که آشوب خوشت برهم زند شیراز را
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در وصف آباده
لفظ نازک، حسن معنی را دو بالا می کند
شیشه شیراز می باید می شیراز را
از خود آرایی سبک پروازی از طاوس رفت
گشت رنگینی حنای بال و پر پرواز را
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد درد ، دل و عشق و تنهایی و غم و رنج و جدایی
شعر آباده ای
جبهه واکرده مفتاح زبان بسته است
صفحه آیینه طوطی را سخن پرداز کرد
هر که صائب معنی رنگین به لفظ تازه بست
باده شیراز را در شیشه شیراز کرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره آباده
نسیم صبح دلبر می شنیدم
دلم دیوانگی آغاز می کرد
خیال آب رکناباد می پخت
هوای خطه شیراز می کرد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر آباده
سعدی آن بلبل شیراز چمن
در گلستان سخن دستان زن
شد شبی بر شجر حمد خدای
از نوای سحری انوار قدم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری برای آباده
کجاست منزل این خاکدان تیره نهاد
که هر چه هست چو ریک زوان به پرواز است
تنم گلی ز خیابان جنت کشمیر
دل از حریم حجاز و نواز شیراز است
جستحو کنید در سایت : شعر در مورد دروغ ، گفتن و دروغگویی و راستگویی و خیانت و دروغ بودن عشق
شعر با لهجه آباده ای
خود گرفتم ز غم خویش بسوزی تو مرا
چون من امروز که داری که سخن ساز آید؟
قصه اوحدی از راه سپاهان بشنو
همچو آوازه سعدی که ز شیراز آید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری برای آباده
درین حرمانسرا هر کس تسلی نشه ئی دارد
دماغ گنج بر خود چیدنم این بس که حیرانم
خیالی نیست در دل کز شرر بالی نیفشاند
جنون دارد تب شیراز خس و خار بیابانم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر آباده ای
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست
فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز
خرم آن روز که حافظ ره بغداد کند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در وصف آباده
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق
نوای بانگ غزل های حافظ از شیراز
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی آباده
عاقبت شیراز و تبریز و عراق
چون مسخر کرد وقتش در رسید
آنکه روشن بد جهان بینش بدو
میل در چشم جهان بینش کشید