جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 17 آبان 1400
  • 12:26 ق.ظ

انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم صفحه ۸۱

انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم صفحه ۸۱

امروز براتون مطلبی با عنوان زیر براتون آماده کردیم که امیدواریم مورد استفاده قرار بگیره و حتما در قسمت کامنت ها دیدگاهتون رو به اشتراک بزارید :

انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم صفحه ۸۱

مقدمه: گاهی یک تصمیم اشتباه یک لحظه غفلت و یا یک لحظه جوگیری ساده منجر می شود به یک عمر تباهی آینده و یک عمر حسرت و پشیمانی.

تنه انشاء: مدرسه فرصتی برای پیشرفت، برای انتخاب مسیر زندگی و برای گزینش هدف آینده ی خود است مدرسه مانند کودکی نوپا گام گذاشتن در این مسیر را مانند مادری مهربان می آموزد و پله های پیشرفت و ترقی را به ما نشان می دهد و ما نیز با سپردن خود به این مادر مهربان به او در یاری رساندن به خود کمک می کنیم و با گوش جان سپردن و اجرا نمودن خواسته هایش همراه با او قدم های زندگی را محکم می گذاریم و یا مانند کرم ابریشمی که با پیله بستن به دور و گذراندن دوره ایی تبدیل می شود به پروانه ایی خوش رنگ و زیبا که بال هایش را می گشاید و در اوج آسمان پرواز می کند. انسان نیز دقیقا همین حالت را دارد. در گام های اول مانند کرم ابریشمی می ماند و با گذراندن دوران مدرسه و علم و دانش مانند پروانه ایی از پیله ی خود بیرون می آید و به سمت پیشرفت و ترقی بال می گشاید و اوج می گیرد.

اما امان از روزی که از این دوران شانه خالی کنیم و یا از آن فرار کنیم مانند مسافری که در فکر خود راه هزارساله را یک شبه سفر کند و یا شروع نشده کار خود را به اتمام برساند. می دانی عاقبت فرار از مدرسه چیست؟ عاقبت آن کودکی سرشکسته و بی سواد خواهد بود که تنها قد   می کشد. اما از نظر عقلی و فکری هیچ چیزی به آن اضافه نمی شود مگر سرکوفت و توهین که هرکه از راه می رسد یکی بر سر او می کوبد و می گذارد و با صدای بلند و لحنی سخره آمیز به او می خندد و می گوید: آدم فراری و بی سواد را چه به بزرگی و کرامت! و یا تصور کنیم بزرگ شدیم و کودکی کوچک، ما را پدر یا مادر خطاب کرد و از ما تقاضای یک نامه و یا نوشتن متنی ساده کرد آن لحظه در حالی که ما حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداریم جواب کودک خود را چه دهیم؟

نتیجه گیری: فرصت ها در زندگی زمانی که در خانه ات را کوبید سفت آن را بچسب و نگذار که از دست برود زیرا که فردا روزی می رسد و تو تنها چیزی که برایت می ماند حسرت است و پشیمانی و تنها آه می کشی در حالی که کاری از دستانت برنمی آید. پس تا زمانی که دیر نشده بلند شو.

انشاء با موضوع عاقبت فرار از مدرسه

نظر شما در مورد این انشا چه بود نظر بزارید ممنونم

منبع :انشا باز

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *