جدید ترین عناوین خبری امروز
جالب فا

توجه: رمز عبور شما به صورت اتوماتیک به ایمیل شما ارسال خواهد شد.

  • admin
  • 4 دی 1400
  • 10:02 ق.ظ

اشعار نوعی خبوشانی

اشعار نوعی خبوشانی

اشعار نوعی خبوشانی ، دانلود دیوان نوعی خبوشانی + شعر وامق و عذرا همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر نوعی خبوشانی

الهی خنده ام را نالگی ده

سرشکم را جگر پر کالگی ده

نفس را جلوهٔ آه جگر بخش

نظر را سوی خود راه سفر بخش

بجز عشق ار همه وحی است و اعجاز

از او خلوت گه دل را بپرداز

دلم را عندلیب آوازه گردان

گل باغم به آتش تازه گردان

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار نوعی خبوشانی

می شوقم ده از پیمانهٔ عشق

که جوشد برلبم پروانهٔ عشق

به آتش آب ده تیغ زبانم

که جز حمدت نروید از بیانم

چو نخل ایمنم ده خانهٔ حمد

که آرایم به نامت نامه ای چند

بگیر از لطف پس با خامه دستم

که طفل خامه بر کاغذ شکستم

صریر خامه ام را لحن نی کن

سخن را چاشنی مهمان می کن

جستحو کنید در سایت : پیام عرض تسلیت به خانواده داغدار ، پیام تسلیت رسمی کوتاه

اشعار خبوشانی

کلامم را ده از عزت خطابی

بلند افسر کن از ام الکتابی

به پا انداز حمدت کارجمند است

زبان با دل پرند اندر پرند است

ولی پائی که بر گل ناز دارد

کجا پروای پا انداز دارد

من و حمدت زبان را خاک بر سر

ادب را درع طاقت چاک در بر

سزاوارت ادای چون منی نیست

که حمد تو سزای چون منی نیست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر نوعی خبوشانی

به گاه خامشی محشر خروشم

چوشد وقت سخن صید خموشم

زبان شوریده ای گنگانه نطقم

فصاحت زاده ای دیوانه نطقم

من و یارای حمد از من نیاید

که پاس شعله از خرمن نیاید

همان بهتر چو عجزم خامه بشکست

که هم در عرض حال خود زنم دست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار نوعی خبوشانی

خداوندا دلم افسردن آموخت

نظر دردیده از دل مردنم سوخت

به ناخن گربکاوی آهن و سنگ

به هرجا شعله ای بینی بر اورنگ

غرامت بین که این ناکس دل من

نه سنگ طور شد نه سنگ آهن

من و این دل که گم نام زبان باد

چنین دلها نصیب دشمنان باد

زخون این چنین دل خاک تن به

چنین دل طعمهٔ زاغ و زغن به

جستحو کنید در سایت : پیام تسلیت به خانواده های داغدار ، جملات مناسب برای تسلیت گفتن

اشعار خبوشانی

به جای این دل افسرده پیکر

دل پروانه ام ده یا سمندر

دل ریشی از آن اجزای جان ریش

دلی کز نام او گردد زبان ریش

دلی همپایهٔ فریاد بلبل

دلی صید گل و صیاد بلبل

دلی سر تا قدم چون شعله روشن

کشیده کسوت فانوس بر تن

که چون پروانه اش گردد هوا دار

نهد از پردهٔ دل داغ دیدار

دلی از رنگ و بوی گل سرشته

نه همچون تن ز آب و گل سرشته

دلی پروانه پرواز محبت

به صد جان خانه پرداز محبت

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر نوعی خبوشانی

چنان مستم کن از جامی که دانی

که تاب مستیش هم خود توانی

ز شوقی کن سرم را سجده فرسای

که شوق از سر ندانم سجده از پای

ز چین غم جبینم ساده گردان

گشاده ابرو ترم از باده گردان

به هر کارم چو همت پیشرو کن

گره از رشته زار دل درو کن

سرم را تاج بخش از بستر درد

لبم را راح ده از ساغر درد

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار نوعی خبوشانی

چه بستر خوابگاه ماه و خورشید

چه ساغر جرعه بخش جام جمشید

شهادت را شراب هوش من کن

محبت را گل آغوش من کن

هر آن خاری که ننگ از وی نفور است

مرا در کار و عشقم را ضرور است

نبیند معرفت کن در ایاغم

خرابات محبت کن دماغم

نبیدی خانه زاد نشئه طور

کزو مستی و هشیاری شود دور

که هرگه سایه اش در ساغر افتد

تو گویی آتش اندر مجمر افتد

جستحو کنید در سایت : متن عرض تسلیت به خانواده داغدار ، پیام تسلیت رسمی کوتاه

اشعار خبوشانی

من و نوعی ندامت زادگانیم

که چون آئینه از دل سادگانیم

ز بس صافی نهادیم از محبت

ز عیب دیگران بر ماست تهمت

زلوح دل نقوش غیر بزدای

خطای دیگران بر ما ببخشای

شب تاریک و رهبر دیده اعمی

کرامت کن چراغان تجلی

ز نور وحدتم خاطر بر افروز

به طور رؤیتم راهی در آموز

دلم را عاقبت اندیشگی ده

نهادم را شریعت پیشگی ده

عروجی ده به معراج قبولم

رهی بنما به درگاه رسولم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر نوعی خبوشانی

شبی رو از گلاب صبح شسته

چو رخ ز آئینه خورشید رسته

نظر پیرایه چون سیمای معشوق

طرب سرمایه چون سودای معشوق

گشاده رو تر از آغوش مستان

نشاط افزا تر از گلگشت بستان

بهاراندودچون بام بر دوست

گلاب آلوده همچون بستر دوست

طرب معمار شب بی رنج مزدور

سرشته کرد مشک از مغز کافور

چو گل گردیده گرد شبنم آلود

به آن گل کرد عالم را گل اندود

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار نوعی خبوشانی

زبس روشن زمین آسمان تاب

فکنده سایهٔ وی عکس مهتاب

زمین از لاله و چرخ از ستاره

چراغان کرد بازار ز غاره

هوا و جلوه و گلگشت مهتاب

همی شست از نظرها سرمهٔ خواب

طروات چین ز روی آب می ریخت

صبا موج و نظر مهتاب می ریخت

طرب ره بسته برغم شش جهت را

در آن شب زاد گیتی عافیت را

جهان بزم و شرابش آب دیده

ز مستی اهل بزمش آرمیده

من و دل در چنین شب هردو بیدار

ز خود مخمور و مست از جام دیدار

نظر غارت گر دیدار کرده

به من هر سو تجلی زار کرده

جستحو کنید در سایت : متن تسلیت به خانواده داغدار ، یک پیام کوتاه برای تسلیت

اشعار خبوشانی

هوا در سر هوس در دل شکسته

چوی پای خفته در دامن نشسته

به ناگه حلقه ای در ناله برداشت

به لحنی کز برون جا در جگر داشت

ز چاک در نسیم دلگشائی

درون آورد بوی آشنائی

از آن نکهت که مغزم را بخارید

دماغم صد گلستان تازگی دید

به مژگان قفل در را باز کردم

رهین مژده را آواز کردم

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر نوعی خبوشانی

در آمد از درم هد هد سرشتی

چه هدهد بلکه طاووس بهشتی

چو طوطی لب به شکر چاشنی داد

که شد مجنون صفت از عشق فرهاد

تمنا شام غم صبح طرب کرد

شه فرخنده اقبالت طلب کرد

نشستن را به رفتن بایدت بست

که گر برخاستی فرصت شد از دست

بکن پای طلب از خواب بیدار

که خواب آلوده آرد گمرهی بار

تو خدمت نا صبور و شاه مشتاق

به این نسبت رسد نازت به آفاق

هنوز این مژده آور در سخن بود

که شوقم بر در شه بوسه زن بود

چنان شوقم به سرعت گشت همدوش

که هم از خانه پایم شد فراموش

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اشعار نوعی خبوشانی

ایا پروانهٔ بلبل ترنم

جگر خون غنچهٔ آتش تبسم

همی خواهم به اندک روزگاری

برانگیزانی از آتش بهاری

حدیث شمع کلکت برفروزد

که هر کس بشنود جانش بسوزد

به حرف تازه ای خرم کنی گوش

که تاریخ کهن گردد فراموش

چو این آیات وحی آمد به گوشم

سمعنا گوی شد جبریل هوشم

سر نعت سخن را برگشادم

زبان با دل به معنی غوطه دادم

جستحو کنید در سایت : پیام تسلیت رسمی برای همکار ، متن پیام تسلیت درگذشت همکار فرهنگی

اشعار خبوشانی

دری آمد ز درج دل به دستم

که از ننگ تهی دستی برستم

کنون آن درهمی آرم به بازار

ولی جز خود نمی بینم خریدار

لعاب شعله بر کاغذ تنیدم

گهر در رشتهٔ آتش کشیدم

به مستی آن ره نا رفته رفتم

ره یکساله در یک هفته رفتم

چو این غم نامهٔ سوزان حکایت

نفس بگداخت در کام روایت

رقم زد خامهٔ معجز طرازش

محبت نامهٔ سوز و گدازش

دیدگاه ها 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *