شعر در مورد علم از مولانا ، شعر در مورد علم و دانش از سعدی همگی در سایت جالب فا.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
سیاهی مینماید لشکر غم
ظفر ده شادی صاحب علم را
به حسن خود تو شادی را بکن شاد
غم و اندوه ده اندوه و غم را
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
لقمه نان را مدد جان کند
باد نفس را دهد این علمها
پیش چنین کار و کیا جان بده
فقر به جان داند جود و سخا
مولانا
اهل علم چون شد و اهل قلم
دیو نیابی تو به دیوان سرا
خانه و تنشان شده تاریک و تنگ
چونک ببردیم یکی دم ضیا
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
آب حیات آمد سخن کاید ز علم من لدن
جان را از او خالی مکن تا بردهد اعمالها
بر اهل معنی شد سخن اجمالها تفصیلها
بر اهل صورت شد سخن تفصیلها اجمالها
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
ای علم عالم نو پیش تو هر عقل گرو
گاه میا گاه مرو خیز به یک بار بیا
ای دل آغشته به خون چند بود شور و جنون
پخته شد انگور کنون غوره میفشار بیا
مولانا
چنان پیر و چنان عالم فنا به
که تا عبرت شود لایعلمون را
کنون عالم شود کز عشق جان داد
کنون واقف شود علم درون را
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
هر چه گفت و گوی خلق آن ره ره عشاق نیست
شاخ عشق اندر ازل دان بیخ عشق اندر ابد
این شجر را تکیه بر عرش و ثری و ساق نیست
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جان جانداران سرکش را به علم
عاشق جانانه کردی عاقبت
شمس تبریزی که مر هر ذره را
روشن و فرزانه کردی عاقبت
مولانا
جان جانداران سرکش را به علم
عاشق جانانه کردی عاقبت
شمس تبریزی که مر هر ذره را
روشن و فرزانه کردی عاقبت
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
این همه لشکر اندیشه دل
ز سپاهان عدم یک علمست
ز تو تا غیب هزاران سالست
چو روی از ره دل یک قدمست
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
این علم موسقی بر من چون شهادتست
چون مؤمنم شهادت و ایمانم آرزوست
ای عشق عقل را تو پراکنده گوی کن
ای عشق نکتههای پریشانم آرزوست
مولانا
لایجوز و یجوز تا اجلست
علم عشاق را نهایت نیست
عاشقان غرقهاند در شکراب
از شکر مصر را شکایت نیست
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
گر تو سری قدم شوم
ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم
بیتو به سر نمیشود
مولانا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
جان سپهست و من علم
جان سحرست و من شبم
این دل آفتاب من
هر سحری چه میشود
مولانا
شادی و فرح بخشد دل را که دژم باشد
تیزی نظر بخشد گر چشم سبل دارد
عقلی که بر این روزن شد حارس این خانه
خاک در او گردد گر علم و عمل دارد
مولانا